14ماهگی
امروز6 مرداد گل پسر ما 14 ماهه شد
کارن تو این ماه من رو حسابی غافلگیر کرد و پستونکشو گذاشت کنار و دیگه نگرفت.خیلی عالی شد همش نگران بودم چجور پستونکو ازش بگیرم که شکر خدا کارنی کار مامان رو آسون کرد و پسرم خودش ترک کرد
کارن کاملا متوجه حرفایه ما میشه هر کلمه ای رو بهش میگم تکرار میکنه ولی فقط یکبار و دیگه نمیگهههنمیدونم شاید یهو به حرف بیافته
وقتی کاری که میدونه بده میخواد انجام بده اول به من نگاه میکنه و منتظر عکس العمل من میشه
برا بیرون و دد رفتن خیلی کم طاقت شده فرصت لباس پوشیدنم بهمون نمیده برا همین اول خودم میپوشم بعد کارن آماده میکنم تا کفش نپوشیم واز پله ها پایین نریم خیالش راحت نمیشه
جرات ندارم به حموم نزدیک شم دیگه کارن ول کن نیست تا بره تو وانش و آب بازی کنه.وقتی هم دارم با سشوار موهاشو خشک میکنم خودش باید برس دست بگیره و موهاشو مرتب کنه
این روزها دارم متحول میشم دارم یه مامان صبور و خستگی ناپذیر میشم یه مامان متفاوت یه مامان از جنس فولاد .قبلا تحمل بی نظمی و ریخت و پاش خونه برام غیر ممکن بود حسابی کلافه و عصبی میشدم .ولی الان راحت و با حوصله تمام میزارم کارن حسابی بازی و ریخت و پاش کنه خودمم باهاش همکاری میکنم البته وقتی کارن بخوابه خونه رو مثل قبل تر و تمیز میکنم .. هرچند که الان در گیر جمع کردن وسایل خونه هم هستم اگه خدا بخواد تا آخر ماه دیگه میریم تو خونه خودمون ..
در هر صورت راحتی کارن برام در اولویته.میخوام بهش برسم به خودم برسم.دیگه زندگی مثل روزایه قبل نبودن بچه نیست باید تغییرش داد مخصوصا که دست تنها هم باشی هرچند که سخته ولی خیلی لذت بخشه
تا یادم نرفته اینو اضافه کنم که تو این ماه من با دوتا دوست گل و مهربون از مامانایه نینی بلاگ آشنا شدم.حسابی با هم مشغولیم و خیلی دوسشون دارم(پریسا مامان کیان و فریده مامان پرهام)
تولد فریده جونم اینجا تبریک میگم.ایشالا 100 ساله بشی دوست مهربونم
تو این عکس نزدیک خونه یونس کارن رو گذاشت رو پاش رانندگی کرد.وای نمیدونید با یه مکافاتی از ماشین آوردیمش بیرون ..آخه از الان عشق رانندگی
آخرین عکس پستونکیه کارن