یک روز من و کارن
سلام بر دوستان و همراهان همیشگی ما
چند وقته روز من و کارن از کله سحر شروع میشه.جدیدا چند شبه که کارن ساعت 4 صبح بیداره.انگارکه ساعت کوک کرده و راس ساعت بیدارمیشهوفقط میخواد رو پام بزارمش و تکونش بدم تا 6 که بخوابه.فکرشو بکنید که چه به حال و روز پاهایه من میاد(فدایه سر پسر گلمممم)تا مامانی هم چشماش گرم خواب میشه گل پسر ساعت 8 بیداره.دیگه بیدارمیشیم و صبحانه کارن میدم و بعدش میریم تو اتاقش بازی..
بازیهایی که باهم میکنیم توپ بازی که خیلی دوست داره..خونه سازی من میسازم آقا خراب میکنه و بازی با حلقه ها که دیگه خودش میتونه حلقه ها رو بزاره سرجاشون..
بازی که خودش تنها میکنه.رفتن سر کشو لباسا وخالی کردنشونه.کلا ریخت و پاش
کارن دوباره ساعت 11 تا 1 میخوابه منم ازموقعیت استفاده میکنم به کارام میرسم .وقتی بیدارشد کار هرروزمون شده میریم حموم آب بازی. که دیگه خودش این کلمه رو خوشگل میگه و میره وایمیسته پشت در حموم
بعداز ظهر هم اکثر مواقع سعی میکنم ببرمش بیرون یه چرخی بزنیم(اگه هوا خوب باشه)
شب هم 10 یا11 میخوابه و این روند هر روز ادامه دارد.........
کارن دیگه اکثرکلمات و میشناسه بهش میگم ساعت به ساعت خونه نگاه میکنه میگم توپ میره سمت توپش
یه کلمه جدید دیگه یاد گرفته خدا .یه بار بهش گفتم ای خداااا دیدم اونم داره میگه خدا
شرایط کاریه همسر جوریه بعضی شبا خونه نیس اون شبا کارن روتخت پیش خودم میخوابونم یه روز صبح بیدار شدم دیدم کارن پایین تختمون وایساده و داره با خودش بازی میکنه خدا رحم کرد با سر از رو تخت نیوفتاد.از اون روز دیگه فقط تو تخت خودش میخوابونمش
خلاصه اینکه حسابی با هم مشغولیم و روزمون و شب میکنیم
کوچولویه من نفسم به نفست بنده و بدون که خیلی دوست دارم
بازی جدیدش