کارن جونکارن جون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

کارن عشق زندگی

رفتن به کرج

1393/5/20 16:31
نویسنده : مامان مینا
760 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام  مادوباره برگشتیمآرام

یک هفته رو کرج خونه پدر مادر عزیزم بودیم حسابی کارن کیف کرد و اونجا بدو بدو و بازی و مامان مهین و بابابزرگ به سازش بودن و حسابی خودشو براشون لوس میکرد.خلاصه که اونجا برا خودش حکومت میکنه پسرکزیبا

منم که راحت برا خودم این چند روزه استراحت مطلق بودمزبان و بی خوابی هایه این چند وقته رو جبران کردم دست مامان گلم درد نکنهبغلکه زحمت ما همیشه به گردنشونهبوس

بعد از ظهرا کارن میبردیم بیرون اونم چه بیرون رفتنی انتخاب مسیر با آقا کارن بود تازه هم فقط میخواست تو خیابون راه بره و پیاده رو دوست نداشتسکوت  قلدر مامان راضیخیلی اذیت میکرد و مجبور میشدیم زودی برگردیم

کارن جدیدا خیلی قلدر شده با بچه ها یه دیگه نمیسازه و دعواشون میکنه نمیدونم چراسوالنمونش مونا جونم که به خاطر ما یه روز اومد خونه مامان اینا با کارن بازی کنه مگه کارن باهاش میساخت هی دعواش میکرد دیگه آخریا یه کم دست مونا گرفته و بغلش میرفت

اینم عکسایه کرجمون

کارن و مونابوس

این عینک بابابزرگ براش خریدمتنظر

کارن و مامان مهینمحبت

 

ایشالا همه پدربزرگ مادربزرگا همیشه سلامت باشن

و سایه شون بالا سر بچه ها ونوه هاشون باشه .(الهی آمین)

 

 

 

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

ps
20 مرداد 93 17:13
مامانی کسرا
20 مرداد 93 20:23
خونه مادر بزرگ یه گوشه از بهشته واسه این وروجکا بذار راحت باشه این فسقلی بند انگشتی انشالله که همیشه خوب و خوش باشید
مامان مینا
پاسخ
ممنون سودابه جون
پریسا مامان کیان
21 مرداد 93 0:00
سلااااااااااام مینا کوچولو خدا رو شکر که اینقدر بهتون خوش گذشته خدا بابا و مامان نازنینت رو حفظ کنه انشالله عزیزممم کارن قلدر کیانم همینه امروز بردمش پیاده روی همه تنم درد میکنه
مامان مینا
پاسخ
سلام پریسا جونم ممنون عزیزم همچنین پدر مادر گل شما امیدوارم اخلاقش بهتر بشه خسته نباشی عزیزم.واقعا وقت گذاشتن برا این فسقلیا کلی توان و انرزی میخواد
مامان فرخنده
21 مرداد 93 8:02
هميشه به گردش مينا جون حسابي استراحت كردي قربون كارن جون بشم كه براي خودش داره حكومتي ميكنه ماماني بزرگتر بشه با بچه ها رابطه برقرار ميكنه نگران نباش
مامان مینا
پاسخ
مر سی فرخنده جون بله عزیزم اندازه یکسال خوابیدمامیدوارم که اخلاقش بهتر بشه
بابا و مامان
21 مرداد 93 17:31
عزیزم همیشه شاد باشی و سلامت خدا نگهدار بابا و مامان مهربونت باشه عزیزم ای شیطون بلا الان دیگه حسابی مشغول بازی و زورگوی شدی مامان هنوز اولشه بذار یکم بزرگتر بشه ببین چه ها بکنه
مامان مینا
پاسخ
ممنون عزیزم همچنین بزرگترایه شما آره همه میگن اقتضا سنشه
فریده مامان آیهان
21 مرداد 93 21:39
سلام مینا جون.خوبی؟کارن جونم خوبه؟ پس حسابی خستگی رو بدر کردی بچه ها تو این سن دوس دارن با همه چی میخالفت کنن حتما پیش خودشون فکر میکنن خیلی بزرگ شدن.آیهانم بعضی وقتا میخواد بره جایی که نباید بره وقتی دستشو میگرم برشگردونم خودشو طوری به زمین میچسبونه و مقاومت میکنه که انگار دارم با قدرت یه مرد مقابله میکنم.
مامان مینا
پاسخ
سلام فریده جون بلهههه حسابی خوشبحالم بود امیدوارم بزرگتر بشن بهتر میشه اخلاقشون
مامان آینازوآرش
21 مرداد 93 22:16
سلام عزیزم خونه بابا خونه امیدمونه مینا جون اااای جونم پسرک قلدرمون پسراگه قلدری نکنه که پسر نیست دقیقا همینطوره بچه ها وقتی میرن خونه بابا بزرگ حکومت میکنن و حکمشون هم زود اجرا میشه عزیزم دعای خیلی قشنگی کردی الهی امین
مامان مینا
پاسخ
مرسی سولماز جون ولی دوست دارم با بچه ها مهربون باشه
فریده
22 مرداد 93 12:41
سلام مینا جون ، چقدر خوب شد که برگشتی و دومرتبه می نویسی ، دلمون واسه نوشته هات تنگ شده بود. خدا پدر و مادر نازت رو حفظ کنه ، ماشاء ا... به مامانت نمی آید مامان بزرگ باشه . الهی همیشه سایه شون بالای سرتون باشه . نگران کارن هم نباش ، تا زمانی که نتونن با حرف زدن منظورشون رو بیان کنن از زور بازو استفاده می کنن. پرهام اینقدر زد ، هر جا می رفتیم تا یه هفته بعدش من باید از بقیه عذر خواهی می کردم ، اوضاعی بود ، فکر می کردم دیگه درست شدنی نیست ، ولی خدا رو شکر الان عالیه . چقدر مونا جون نازه ، خدا حفظش کنه
مامان مینا
پاسخ
سلام فریده مهربونم شما به من لطف داری خدا پدر ومادر شما رو هم نگه داره ایشالا امیدوارم.پرهام جونم که خیلی آقا شده مونا به یه تعبیری دختر سومه مامانم ایناسدختر دوستمونه از بچگی با ما بوده وخیلی مامان اینارو دوست داره
مامان لیانا
22 مرداد 93 18:41
واییی خدا مونا تو این مدت چه خانوم شده..قربون کارن منا جونو چطور نگاه میکنه خداروشکر کرج بهت خوش گذشت
مامان مینا
پاسخ
مرسی خواهر جوننن لی لی نازمو ببوس
مامان بردیا
22 مرداد 93 21:57
ای جان عسل آقا حسابی بزرگ شده ها! خوش به حالت که می تونی بیرون ببریش. من که تا بردیا رو میذارم تو حیاط می خواد کف حیاط و باغچه و همه چیز رو بخوره و لیس بزنه! اصلا نمیذاره آدم دستش رو بگیره!
مامان مینا
پاسخ
ممنون عزیزم ااره ولی بیشتر مواقع با کالسکه میبرمش راحت تو اون میشینه
عاطفه مامان ستیا
23 مرداد 93 13:37
چه آرزوی قشنگی کردی عزیزم منم میگم الهی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمینآدم مگه میشه بره پیش پدر مادرشو خوش نگذره ؟ به به عکس مامان رو هم که گذاشتی خدا حفظشون کنه
مامان مینا
پاسخ
ممنون عزیزم خدا پدر مادر شما رو هم حفظ کنه ستیا گلم ببوس
مهشيد
23 مرداد 93 23:33
راستش كارن جوووووون هنوز خيلي ني نيه واسه زور گويي ولي اگر ديدين كه ادامه دار داره ميشه ، به اون گريه و جيغ زدنش هيچ توجهي نكنين و بذارين متوجه بشه كه با اين چيزا كارش پيش نميره كه دفعه ي بعدي نرمتر بشه ... ببخشيد دخالت كردمآآآآآآ اخه من خواهرم شيرخوارگاه كار ميكنه و منم زياد با بچه هاي اونجا سروكار دارم ... به خاظرهمين دستم اومده ديگه
مامان مینا
پاسخ
آره مهشید جون یه مدتی با جیغ یه چیزو میخواست.یه مدت بهش محل ندادم جیغ زدنو فراموش کرد. مرسی گلم از راهنماییت آخی بمیرم برا بچه هایه شیر خوارگاه.تورو خدا به خواهرت بگو باهاشون مهربون باشن
مامان اعظم
24 مرداد 93 0:06
خدا این عزیزا رو برات حفظ کنه خاله
مامان مینا
پاسخ
ممنون دوست خوبم
مامان اعظم
24 مرداد 93 14:22
با خطرات سفرنامه مون بروزم
مهشيد
24 مرداد 93 15:53
چشم خانومي من بهش ميگم ولي اون طرز فكري كه اكثر مردم از مربيآي شيرخوارگاه دارن اشتباهه ... اونجا ميتونم به جرئت بگم كه شايد بيشتر از خيلي از مادر و پدرها به بچه ها ميرسن و محبت ميكنن ... يعني اگر غير از اين باشه سريععععععع اخراجن ! خيلي جدين تو اين مسئله كه به بچه ها از هر لحاظ هيچ آسيبي نرسه ... خداروشكر خواهرمم خييييييييلي كارشو دوست داره و هميشه ميگه كه اگر حقوقم نگيره بازم ميره !
مامان مینا
پاسخ
وای چه خوب و عالی آخه مهشید خانم تو مهد کودکا رسیدگی نمیشه نمونه اش مهد تو اردبیل که فاجعه بود. امیدوارم و خوشحالم که میگی اونجا رسیدگی عالیه
لیلا
25 مرداد 93 9:29
سلام عزیزم از اینکه به ما سر میزنید خیلی خوشحالم ایشالاه همیشه در کنار هم شاد باشید و خدا به مامان مهین عمر طولانی بده .
مامان مینا
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان اعظم
25 مرداد 93 11:28
ممنون از مهمان نوازیتون مامانی....
مامان بردیا شیطون
26 مرداد 93 12:06
ایشالا...................... اره واقعا خونه مامان ادم همیشه خوبه..... خدا حفظشون کنه ماشالا به این دخمل ناناس........... عاشقتم کارن جون بلا
محمد
24 آبان 93 5:40
من شانه هایت را برای گریه کردن دوست ندارم من دست هایم را برای شانه کردن دوست دارم من از باران بیزار نیستم ، مرا به ضیافت لبخند نگاهت دعوت کن که از باران چشمانت غمینم