رفتن به کرج
سلام سلام مادوباره برگشتیم
یک هفته رو کرج خونه پدر مادر عزیزم بودیم حسابی کارن کیف کرد و اونجا بدو بدو و بازی و مامان مهین و بابابزرگ به سازش بودن و حسابی خودشو براشون لوس میکرد.خلاصه که اونجا برا خودش حکومت میکنه پسرک
منم که راحت برا خودم این چند روزه استراحت مطلق بودم و بی خوابی هایه این چند وقته رو جبران کردم دست مامان گلم درد نکنهکه زحمت ما همیشه به گردنشونه
بعد از ظهرا کارن میبردیم بیرون اونم چه بیرون رفتنی انتخاب مسیر با آقا کارن بود تازه هم فقط میخواست تو خیابون راه بره و پیاده رو دوست نداشت قلدر مامان خیلی اذیت میکرد و مجبور میشدیم زودی برگردیم
کارن جدیدا خیلی قلدر شده با بچه ها یه دیگه نمیسازه و دعواشون میکنه نمیدونم چرانمونش مونا جونم که به خاطر ما یه روز اومد خونه مامان اینا با کارن بازی کنه مگه کارن باهاش میساخت هی دعواش میکرد دیگه آخریا یه کم دست مونا گرفته و بغلش میرفت
اینم عکسایه کرجمون
کارن و مونا
این عینک بابابزرگ براش خرید
کارن و مامان مهین
ایشالا همه پدربزرگ مادربزرگا همیشه سلامت باشن
و سایه شون بالا سر بچه ها ونوه هاشون باشه .(الهی آمین)