13ماهه ما و سفربه شمال
کارن امروز 13 ماهه شد.
هفته پیش به همراه مامان مهین و بابابزرگ رفتیم شمال خونه خاله مرجان واقعا هوا عالی وخنک بود..کارن که اینروزا حسابی شیطون شده اونجا هم با لی لی جون حسابی فضولی و بازی کردن کردن .پسرم حسابی اونجا کیف کرد بردیمش جنگل چنان ذوق میکرد و فقط میخواست بدو بدو کنه دوتا وروجک و به زور سوار ماشین میکردیم ول کن نبودن یه بار هم تو ماشین تو جاده آب پری که آب و هوا کوهستانی و محشری داره دوتا فسقلی چیکارا که نکردن با هم جیغ میزدن از نوع بنفش(البته فداش بشم لیانا بس که مهربونه تا میدید کارن جیغ میزنه یا گریه میکنه اونم با پسر خاله همراهی میکرد)که تو ماشین نباشیم و پیاده شیم چندبار مجبور شدیم بین راه وایسیم تا به مقصد رسیدیم دیگه سروکله واسه ما نمونده بود..یه روزم رفتیم لب دریا و ساحل .کارن بیشتر عاشق شن بازی شد تا آب بازی یه کم از دریا ترسید مردک شجاع مامانخیلی خوش گذشت و کلی به خاله جون زحمت دادیم
چند وقت پیش یه اتفاق جالب وشیرین افتاد که دوست داشتم بنویسم ولی وقت نشد..یه روز بعداز ظهر کارن خیلی ناآرومی میکرد و دوست داشت ببرمش بیرون ولی من حال مساعد نداشتم به زور خودمو راضی کردم ببرمشکارن تو کالسکه بود و داشتیم قدم میزدیم که یه لحظه یه دختر کوچولویه نازو دیدم برام خیلی آشنا اومد وقتی بیشتر دقت کردم دیدم بله ستیا خانم دوست وبلاگی کارنه سریع رفتم جلو به مامان مهربونش خودمو معرفی کردم حسابی ما مامانا ذوق کردیم و باورمون نمیشد یه روز تو خیابون اونم تو این شهر بزرگ همدیگرو ببینیم تازه تو یه محل تقریبا نزدیک بهم زندگی کنیم...واقعا خیلی غافلگیر وخوشحال شدم.
واقعا درسته که میگن کوه به کوه نمیرسه آدم به آدم میرسهحالابریم سراغ عکسا