کارن جونکارن جون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

کارن عشق زندگی

آخرین پست سال 92

باورم نمیشه چقدر امسال زود گذشت پارسال این موقع کارن جوجو هنوز تو دل مامانی بود سال 92 سال خوبی بود مخصوصا که کارنی رو داشتیم و با وجود نازنینش اصلا گذر زمان رو احساس نکردم ایشالا که امسال سال خوبی پر از برکت و سلامتی برای همه شما در کنار نی نی هایه نازتون باشه یه آرزو دارم نه دوتا که سال جدید کارن و کل خانوادمون سلامت باشن و دیگه اینکه طلسم شکسته بشه و ما هم بریم تو خونه ی خودمون الهی آمین اینم آخرین عکسایه کارن در سال92 ...
25 اسفند 1392

9ماهگی دلبندم

کارن موش موشیه مامان و بابا 9 ماهه شد امروز دوتایی با کارن رفتیم مرکز بهداشت برا اندازگیری قدو وزن  9 ماهگی که شکر خدا همه چی نرمال بود.قد cm74  وزن 9200 ودور سر 45cm کارن جونم تو 9 ماهگی همچنان محتاطه و خیلی مراقب خودشه چهاردست و پا که نمیره یه چیز جدیدم بهش بدیم سریع نمیگیره چندبار با انگشت لمس میکنه ببینه خطری نباشه فداش بشم هوا خودشو حسابی داره وروجک شیطونم خیلی شیرین شده و مهربووون به همه میخنده و کلی برا من و باباش ذوق میکنه خیلی اینروزا خوردنی شده قند عسل ولی خدانکنه که خوابش بیاد .گرسنه باشه یا یه چیزیو از دستش بگیریم غوغا میکنه و جیغ میزنه پسرم عاشق بیرون رفتنه سرش همش بالا به اسمونه و چراغارو د...
6 اسفند 1392

جشن عقد

کارن کوچولویه 2 دندونی ما شنبه برای اولین بار به جشن عقد رفت  این هفته ما دوتا جشن عقد دعوت بودیم اولی جمعه جشن عقد عموی کارن بود وچون هوا سرد بود و سروصدا زیاد کارن رو باخودمون تالار نبردیم.مامان مهین و بابابزرگ زحمت کشیدن و کارن رو نگه داشتن. (عمو جون ایشالا خوشبخت بشید) فرداش یعنی شنبه جشن عقد پسر خاله همسر تو شهر قم بود  و مجبور شدیم کارن رو ببریم.گل پسر اونجا پسر خوبی بود و اذیت نکرد و کلی برای چراغ رنگیا ذوق میکرد.اما همش بغلم بود و میگفت راه بریم تو راه برگشت هم تو بغلم خواب بود ولی در کل بچه کوچیک رو تو این مراسما نباید برد خسته میشن و خوابشون به هم میریزه کارن امروز رو همش خواب بود ...
20 بهمن 1392

کارن جوجو

کارن 8 ماه و 10  روزه ی ما این چند وقته اصلا حال وحوصله نداشت و روزا مدام در حال غر غر و بیقرار بود و شبا هم تب میکرد.بعد از سه روز شکم وکمرش پر شد از دونه های صورتی .اولش فکر کردیم سرخچه باشه بردیم دکترش گفت ویروسه و دو روزه خوب میشه.شکر خدا الان کامل خوب خوب شده و گل پسری شد همون کارن جون با اخلاق مامان کارن اینروزا اکثر اوقات تو روروئکشه و خیلی دوسش داره باهاش کلی شیطونی میکنه و سراغ هر چیزی که دوست داره میره.مارو مجبور کرده وسایل و دکور خونه رو تغییربدیم شیطون بلایه مامان عاشق پلو  و کلا غذا شده .شیر رو بیشتر موقع خواب میخوره تازگیم عشق مامان دوست داره خودش تنهایی غدا بخوره اونم چه خوردنی همش ریخت و پاش میکن...
15 بهمن 1392

8ماهگی قند عسل

فرشته آسمونی هشتمین ماه زمینی شدنت مبارک کارن جون ما امروز ششم بهمن هشت ماهه شد مامان جون ایشالا همیشه سلامت و لبت خندون باشه این ماه هم یه جشن کوچولوی سه نفری گرفتیم که دوباره کیک رو خودم پختم کارن عشق مامان تو این ماه دیگه خودش کامل با روروئک کل خونه رو میره.یاد گرفته دکمه های اسباب بازیاشو خودش بزنه تا آهنگ بزنن کارن کلاغ پر بازی میکنه تا میگم کلاغ پر انگشتشو میزاره زمین پسرک مامان یواش یواش داره به من وابسته میشه مثل پیشی کوچولوها صورتشو به صورتم میچسبونه منم کلی کیف میکنم خدایا خودت مراقب فرشته کوچولوی ما باش ...
6 بهمن 1392

کارن کوچولو

این روزا کارن  خیلی خیلی شیرین و تو دل برو شده. خیلی  هم خوش اخلاقه هر کسی رو میبینه بهش میخنده...کافیه یه صدا از خودم در بیارم غش میکنه از خنده دل مامان بابا رو حسابی برده مدام تو خونه در حال اواز خوندن وبابا گفتنه. صبح ها برا کارن سی دی بیبی انیشتین میزارم ببینه ولی یه کم که میبینه میره سراغ بازی و شیطنت خودش ولی خودم میشینم تا اخرشو میبینم پسرم وقتی که خیلی ذوق زده میشه و به اوج هیجان میرسه یه کلمه خیلی جالب رو میگه ( اونگی )خیلییی با حاله پسری عاشق توپ بازیه ما نگه اش میداریم توپ رو میزاریم جلوش اونم محکم توپارو شوت میکنه بعدش میره دنبالشون تا دوباره با پا بزنه بهشون   به تازگی  د...
3 بهمن 1392

آش دندونی

آش دندونی کارن رو پختیممم دستور پخت رو مادرجون (مامان بابا) دادن دستشون درد نکنه خیلی خوشمزه بود کارن جونم هم از آش دندونیش خورد من همچنان در تلاش برای گرفتن  عکس دندون فینگیلی هستم  ولی هنووووز موفق نشدم کارن نمیزاره تزیینش شاهکاره خودمه(آشه ناراحته ) بعد از کلی کلنجار رفتن تا کارن دهنشو باز کنه نتیجه این شد نون خور شده فداش بشم ...
28 دی 1392

اولین مروارید گل پسر

هورااااااااااا کارنی ما هم دندون دار شد امروز 25 دی در سن 7 ماه و 19 روزگی موقعی که گل پسری داشت با فنجون آب میخورد صدای تق تق اون مروارید کوچولو رو شنیدیمممممم وای خدا شکرت چقدر الان من خوشحالم انگار تموم دنیارو بهم دادن پسر گلم دلیل اون تب و مریضی هم مشخص شد کوچولو بود نشد ازش عکس گرفت عکسش بماند برای بعد ...
25 دی 1392

اولین جشن تولد

کارن جونم امروز صبح دوباره بردیمت دکتر ایندفعه دکتره همیشگی رفتیم.گفت ویروسه و یکسری دوا دادو قدت رو اندازه گرفت 77 بود .نمیدونم چرا با بهداشت(71) اینقدر اختلاف داره موندم کدوم دقیق تره خودمم اندازه میگیرم هر سری یه چیز در میاد بگذریم امروز پسری جشن تولد با مامانش دعوت بود...همسایه طبقه چهار من و کارن رو تولد دخترشون دعوت کردن به خاطر اسهال کارن اول خواستم نرم ولی دیدم یه مدته پسری رو جایی نبردیم و این اولین تولدیه که دعوت شده تصمیم بر این شد که رفتیم .عزیز دلم ذوق میکرد اونجا کلی بادکنک رنگی بود تعجب کرده بود و با آهنگ هم خودشو تکون تکون میداد وکیف کرده بود. یه ساعتی نگذشته بود که پسری دوباره کار خرابی کرد و ما هم مجبور شدیم برگردی...
19 دی 1392