کارن جونکارن جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

کارن عشق زندگی

کارن کوچولو

این روزا کارن  خیلی خیلی شیرین و تو دل برو شده. خیلی  هم خوش اخلاقه هر کسی رو میبینه بهش میخنده...کافیه یه صدا از خودم در بیارم غش میکنه از خنده دل مامان بابا رو حسابی برده مدام تو خونه در حال اواز خوندن وبابا گفتنه. صبح ها برا کارن سی دی بیبی انیشتین میزارم ببینه ولی یه کم که میبینه میره سراغ بازی و شیطنت خودش ولی خودم میشینم تا اخرشو میبینم پسرم وقتی که خیلی ذوق زده میشه و به اوج هیجان میرسه یه کلمه خیلی جالب رو میگه ( اونگی )خیلییی با حاله پسری عاشق توپ بازیه ما نگه اش میداریم توپ رو میزاریم جلوش اونم محکم توپارو شوت میکنه بعدش میره دنبالشون تا دوباره با پا بزنه بهشون   به تازگی  د...
3 بهمن 1392

آش دندونی

آش دندونی کارن رو پختیممم دستور پخت رو مادرجون (مامان بابا) دادن دستشون درد نکنه خیلی خوشمزه بود کارن جونم هم از آش دندونیش خورد من همچنان در تلاش برای گرفتن  عکس دندون فینگیلی هستم  ولی هنووووز موفق نشدم کارن نمیزاره تزیینش شاهکاره خودمه(آشه ناراحته ) بعد از کلی کلنجار رفتن تا کارن دهنشو باز کنه نتیجه این شد نون خور شده فداش بشم ...
28 دی 1392

اولین مروارید گل پسر

هورااااااااااا کارنی ما هم دندون دار شد امروز 25 دی در سن 7 ماه و 19 روزگی موقعی که گل پسری داشت با فنجون آب میخورد صدای تق تق اون مروارید کوچولو رو شنیدیمممممم وای خدا شکرت چقدر الان من خوشحالم انگار تموم دنیارو بهم دادن پسر گلم دلیل اون تب و مریضی هم مشخص شد کوچولو بود نشد ازش عکس گرفت عکسش بماند برای بعد ...
25 دی 1392

اولین جشن تولد

کارن جونم امروز صبح دوباره بردیمت دکتر ایندفعه دکتره همیشگی رفتیم.گفت ویروسه و یکسری دوا دادو قدت رو اندازه گرفت 77 بود .نمیدونم چرا با بهداشت(71) اینقدر اختلاف داره موندم کدوم دقیق تره خودمم اندازه میگیرم هر سری یه چیز در میاد بگذریم امروز پسری جشن تولد با مامانش دعوت بود...همسایه طبقه چهار من و کارن رو تولد دخترشون دعوت کردن به خاطر اسهال کارن اول خواستم نرم ولی دیدم یه مدته پسری رو جایی نبردیم و این اولین تولدیه که دعوت شده تصمیم بر این شد که رفتیم .عزیز دلم ذوق میکرد اونجا کلی بادکنک رنگی بود تعجب کرده بود و با آهنگ هم خودشو تکون تکون میداد وکیف کرده بود. یه ساعتی نگذشته بود که پسری دوباره کار خرابی کرد و ما هم مجبور شدیم برگردی...
19 دی 1392

مریض شدن ما

این چند روزه خیلی بد بود اولش که من سرماخوردم اونم چه سرماخوردنی تب و لرز و سرفه های شدید دکتر گفت ویروسه همش ماسک رو صورتم بود تا کارن از من نگیره که خداروشکر نگرفت.ولی از دیروز کارن چندین بار بیرون روی داشت و شب هم تب کرد.با استامینوفن تبش اومد پایین و امروزصبح بردیمش دکتر آقای دکترگفت احتمالا یه چیز آلوده دهن کرده که اسهال گرفته (بس که این پسر هر چی دستش بیاد میکنه دهنش   )گفت به کارن کته ماست و دوغ بدم الانم که دارم مینویسم دوای کارن رو بهش دادم و خوابیده.شکر خدا بهتره پسرم اینجا تب کرده ...
18 دی 1392

این روزهایه ما

کارن 7 ماهه ی ما جدیدا متوجه شده  که مامان موقع بیرون رفتن شال سر میکنه کافیه منو با شال ببینه  چنان گریه میکنه که منو بغل کن بریم بیرون یا وقتی که بابا میره سر کار پشت سرش بو بو میکنه که منو ببر پسرم دیگه بیرون رفتن رو میدونه و خیلی دوست داره پسری ددری شدههه متاسفانه بدلیل آلودگی هوا نمیشه زیاد بیرون بردش کارن خوشبختانه سوپ  (سوپ گوشت رو بهتر از مرغ میخوره)تخم مرغ و.... هر چی هرچی بهش میدم با اشتها میخوره  گهگاهی هم از غذاهای ما تست میکنه فداش بشم شکموووووو پسری همچنان در حال تاتی کردن و راه رفتنه و هنوز راغب به چهاردست و پا رفتن نیست خداروشکر کارن خوابش تنظیمه و از این بابت مشکلی نداریم شبها 8 می...
10 دی 1392

7ماهگی ناز نازیه ما

جشن تو جشن تولد تمام خوبی هاست جشن تو شروع زیبای تمام خوبی هاست تولدت مبارک تولدت مبارک نازنین پسر جمعه 6 دی 7 ماهه شد ..کارن جونم ایشالا همیشه سلامت و شاد باشی کارن رو امروز شنبه برا چکاپ بردم بهداشت خداروشکر همه چیز نرمال بود (قد 71 وزن 8200 دور سر43.5) برا تولد کارن .خودم برا اولین بار کیک خامه ایی درست کردم بابایی خیلی خوشش اومد
7 دی 1392

اولین یلدا

بعد از یک هفته در کرج ما دوباره برگشتیممممم کارن جان شب یلدای امسال با وجود تو گرمتر و شیرینتر از سالهای قبل برا من و بابا بود .نازنینم خیلی دوست داریم امسال شب یلدا کرج خونه مامان مهین بودیم.خاله مرجان و لیانا جون هم اومده بودن وحسابی جمعمون جمع بود این چندروزه خیلی خوش بودیم.کارن و لیانا وروجک هم کلی شیطنت کردن و خونه مامان جون رو حسابی ریختیم وپاشیدیم بابا بزرگ و مامان مهین عزیز ممنونیم بابت همه مهربونیها و صبر و تحملتون پسر مامان چون عادت داره شبها زود بخوابه اون شب اذیت کرد و نذاشت ازش عکس درست و حسابی بگیرم و مجبور شدم زود کارن رو ببرم بخوابونم اینم عکسهای این چند روزه در کرج کارن ولیانا جون قربون خندیدنتوروجک در حال تاتی.دوست...
4 دی 1392

اولین نشستن گل پسر

امروز کارن با این اسباب بازیش سرگرم بود و کلی تعجب کرده بود که حرکت میکنه منم از فرصت استفاده کردم از پشت آقا کوچولو بلند شدم دیدم بلههههه پسری بدون کمک من نشسته اصلا حواسشم نبود تو این فاصله رفتم دوربین آوردم و عکس گرفتم تقریبا بعد از یک دقیقه پسری متوجه من شد و به خودش اومد و تالاپ خودشو انداخت رو پتوش .وروجک مامان کارن جونم 23 آذر تونست برای اولین بار بدون کمک و تکیه گاه بشینه  
23 آذر 1392