کارن جونکارن جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

کارن عشق زندگی

یک روز من و کارن

سلام بر دوستان و همراهان همیشگی ما چند وقته روز من و کارن از کله سحر شروع میشه.جدیدا چند شبه که کارن ساعت 4 صبح بیداره.انگارکه ساعت کوک کرده و راس ساعت بیدارمیشه وفقط میخواد رو پام بزارمش و تکونش بدم تا 6 که بخوابه.فکرشو بکنید که چه به حال و روز پاهایه من میاد (فدایه سر پسر گلمممم)تا مامانی هم چشماش گرم خواب میشه گل پسر ساعت 8 بیداره.دیگه بیدارمیشیم و صبحانه کارن میدم و بعدش میریم تو اتاقش بازی.. بازیهایی که باهم میکنیم توپ بازی که خیلی دوست داره..خونه سازی من میسازم آقا خراب میکنه و بازی با حلقه ها که دیگه خودش میتونه حلقه ها رو بزاره سرجاشون.. بازی که خودش تنها میکنه.رفتن سر کشو لباسا وخالی کردنشونه.کلا ریخت و پاش ...
26 تير 1393

اولین قدم

بالاخره روزی که بی صبرانه منتظرش بودم فرا رسید پسرک 1 سال و 1 ماه و 10 روزه ی ما در یک اقدام غافلگیرانه هنگام راه رفتن همیشگی با من .دستم رو ول کرد و خودش به تنهایی راه افتاد(قبلش هم میتونست چند قدم راه بره به شرطی که کسی روبروش باشه و بگیرتش). من که خیلی ذوق زده شده بودم با دست و هورا گل پسر تشویق میکردم کارنم با ذوق من خوشحالی میکرد و از این اتاق به اون اتاق بدو بدو میکرد.(البته هنوز به اون تعادل نرسیده مدام باید منم پشتش راه برم و هواشو داشته باشم.). کلی عکس و فیلم ازش گرفتم و سریع به همسری زنگ زدم و این خبر مسرت بخش رو بهش دادم طاقت نداشتم تا عصر صبر کنم گلم عشقم عزیزم قدمهات همیشه استوار و محکم.و خدا همیشه پشت...
17 تير 1393

کوتاهی مو

سلام دوستایه گلم بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم راضی شدم موها کارن کوتاه کنیم.. خیلی دوست داشتم موهاشو بلند میکردم اما به علت گرمی هوا و از اونجایی که آقا پسر ما شدیدا گرماییه  و همش تو خواب سرش خیس عرق میشد و موهایه فرفرکش خیلی نامرتب شده بود موها گل پسرو دادیم به مادر جونش کوتاه کرد(میدونستم آراشگاه واینمیسته و گریه زاری میکنه )انصافا خوب کوتاه کرد وراضیم قربونش برم الان شده یه آقایه به تمام معنا کارن این روزا یه کلمه سخت یاد گرفته (الله اکبر) اینقده ناز اداش میکنه نمیدونم بین این همه کلمات آسون چطور اینو یاد گرفته یه بار از تلویزیون شنید و بعدش دیگه هر وقت صدا اذان میشنوه الله اکبر میگه..حالا من روزی صدبار...
10 تير 1393

13ماهه ما و سفربه شمال

کارن امروز 13 ماهه شد. هفته پیش به همراه مامان مهین و بابابزرگ رفتیم شمال خونه خاله مرجان واقعا هوا عالی وخنک بود..کارن که اینروزا حسابی شیطون شده اونجا هم با لی لی جون حسابی فضولی و بازی کردن کردن .پسرم حسابی اونجا کیف کرد  بردیمش جنگل چنان ذوق میکرد و فقط میخواست بدو بدو کنه دوتا وروجک و به زور سوار ماشین میکردیم ول کن نبودن یه بار هم تو ماشین تو جاده آب پری که آب و هوا کوهستانی و محشری داره دوتا فسقلی چیکارا که نکردن با هم جیغ میزدن از نوع بنفش(البته فداش بشم لیانا بس که مهربونه تا میدید کارن جیغ میزنه یا گریه میکنه اونم با پسر خاله همراهی میکرد )که تو ماشین نباشیم و پیاده شیم چندبار مجبور شدیم بین راه وایسیم تا به مقصد رسیدیم...
6 تير 1393

یک روز خوب در فشم

جمعه همراه خانواده همسر رفتیم فشم.گل پسر ما از اونجایی که خیلی عاشق ماشینه کل مسیر تو ماشین پسر خوبی بود و نانای و دست دسی کرده تا رسیدیم رفتیم تو یه باغ پر از درختهایه گیلاس.خیلی جایه با صفایی بود از صاحب باغ اجازه گرفتیم برا چیدن گیلاس  اونم فقط اجازه داد نفری 3 دونه بچینیم   کارن در حال پیاده روی در باغ کارن در حال آب بازی آب خیلی سرد بود اما پسر ما ول کن نبود دوست داشت همش دستشو تو آب کنه سفر خوبی بود و تو راه برگشت با وجود ترافیکه سنگین بازم اذیت نکرد فداش بشم خوشبختی چیزی جز آرامش نیست خدایا ممنونم ...
28 خرداد 1393

گل پسر ما

سلام دوستایه گلم خوبید؟؟ شکر خدا ما خوبیم تو این هفته کارن گلم واکسن 1 سالگیشو زد و اصلا اذیت نشد  شکر خدا همه چی نرمال و خوب بود قد 78 وزن 9500 کارن تو این هفته اولین ها شو تجربه کرد.اولین عروسی رو رفت(پسر خاله بابا)که خیلی پسر خوبی بود و فقط من و کارن تو تالار کلی پیاده روی کردیم همش میخواست راه بره اولین کار خرابیشم انجام داد شکستن یه شمعدون کوچولو. فداش بشم از اونجایی که عاشق آب بازیه وقتی حمومش میبرم میزارمش تو وانش و از حموم میام بیرون حسابی برا خودش بازی میکنه و آواز میخونه تا من حوله ببرم و بیارمش بیرون با مامان مهین و بابابزرگ و بابا رفته بودیم پارک یه قسمت برگایه خشک بود همش دوست داشت پا بزاره رو برگا و...
17 خرداد 1393

تولد 1سالگی

عشق مامان و بابا یکساله شد عزیز دلم ایشالا همیشه تنت سلامت و لبت خندون باشه من و بابا همیشه بهترینهارو برات آرزو داریم یه تولد کوچولویه خانوادگی همراه با مادر جونا و بابابزرگا و عمو هایه کارن گرفتیم ..خاله مرجان نتونست بیاد و جایه اونا و لی لی جونم حسابی خالی بود(ولی زحمت کشید و کادو فرستاد)....عسلم همگی زحمت کشیدن و تولد بخوبی برگزار شد.ایشالا تولد 120 سالگیتو جشن بگیری عشق کوچولویه ما اومدیم با کلی عکس از تولد(تم خرس پو) ساعتی که کارن بدنیا اومد کوچولوهایه تولد آقا بنیامین و بهار خانم قسمت خوشمزه تولد ودرآخر ما سه نفر کادوها:مامان مهین و بابابزرگ (پدرومادرم)فرش اتاق کارن زحمت کشیدن.خاله مرجان سه چرخه...
7 خرداد 1393

در آستانه 1سالگی

کارن جون عزیز دلم داریم به یکساله شدنت نزدیک میشیم و منو بابایی خیلی خیلی خوشحالیم که پسری ما بزرگ شده داره دیگه راه میافته.مامان و بابا میگه و دل مارو میبره.خیلی کنجکاو شدی .دوست داری فقط راه بری و هر چی در تو خونه هست ببندی و باز کنی(اینو جدیدا از لیانا جون یاد گرفتی )عاشق تبلیغات تلویزیونی تا صدا آهنگشونو میشنوی سری سمت تلویزیون میری ومحو تماشا میشی دوست داری خودت غذا بخوری موقع غذا دادن یه بشقابم دست خودت میدم و مشغول میشی(بیشترغذارو ریخت و پاش میکنی تا بخوری) دیگه اینکه عزیز ما هستی و عاشقتیم 10 روزی کرج بودیم و خاله مرجان و لیانا جونم بودن و حسابی بهمون خوش گذشت و لیانا  جونم فراتر از انتظارها با کارنی بر خورد کرد و خیلی...
31 ارديبهشت 1393

11ماهگی

امروز ششم اردیبهشت 93 کارن  11 ماهه شد خدا جونم هزاران هزار مرتبه شکرت باورم نمیشه چقدر روزا باوجود نازنین پسرم زود گذشتن و چیزی دیگه به تولد یکسالگی نفسم نمونده از الان باید به فکر یه تولد خوب و ناز برا گل پسریم باشم چقدر انتخاب تم تولد سخته البته میخوام تمی انتخاب کنم به سن کارن بخوره چقدر لذتبخشه مادر یه وروجک 1ساله باشی من که کلی کیف میکنم عکسایه 11 ماهگی شیطون در حال خرابکاری قربون نگاهت   ...
6 ارديبهشت 1393